نگاه زهر دارت کاری بود...
چشمانم زخم بر داشتند...وقتی پلک میزدی رو به قاصدکها...
ستاره ای که مست نگاهت بود...سیلی محکمی زد به گونه های خیسم...
آنگاه ماه عاشقانه نگاهم کرد...بیقرار تبسم نگاهش شدم...
نگاهم گاهی به تو...و گاهی به ماه بود...
تو حواست جای دیگری بود...و من حواس ماه را پرت میکردم...تا دوباره نگاهت کنم...